آوای نازمآوای نازم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
آنا ی نازمآنا ی نازم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

هدیه ناب خدا

این روزا ..

سلام مادر خوبی عزیزم ؟ منم خوبم خدارو شکر تو که خوب باشی منم خوبم . قربونت برم عزیزکم . مامانی دیروز یه هدیه ی دیگه گرفتی از خاله ی بابایی .البته پسرونه . اشکال نداره گلم مهم اینه که به یاد ما بودن . همین کافیه . اگه پسمل باشی که خیلی برات خوشگله نازم.. چند روزی هست که مادر بزرگ مامانی اومده خونه مامان فاطمه و چند روزی هم هست که مادربزرگ بابایی اومده خونه عزیزجون هستن و ما هم چهارشنبه دعوتشون کردیم به خونمون برای شام و مامان فاطمه صبح اومد و برای نهار برامون آش دوغ خوشمزززه درست کرد خوردیم و هم برای شام کمکمون کرد . دستش درد نکنه و ایشالله همیشه سالم باشه و سایش رو سرمون . خوشحال بودم که هوا داره گرم میشه که بتونم برم بیرون ولی...
12 بهمن 1392

سونوی NT

 سلام گل مامان شیطووون مامان الهی قربون اون صورت ماهت برم عزیزکم .. مامانی امروز رفتم بیمارستان برای سونو و آزمایش غربالگری سه ماهه اول که رفتم صورت مثل ماهت رو دیدم قندعسلم قبلش شکلات خوردم و رفتم تو انقدر تکون تکون میخوردی که ضعف کردم برات بهترین لحظات عمرم بود و نمیتونستم حتی پلک بزنم مبادا کمتر ببینمت قربونت برم نازم دکتر همه ی قسمتهای بدنت رو بهم نشون داد و منم خدارو شکر کردم عزیزدلم حیف که بابایی نبود تا شما رو ببینه . پاهاتو برده بودی بالا شیطون . صدای قلبتو شنیدم عزیزم تاپ تاپ تاپ تند و تند میزد عسلم ایشالله که سالیان سال به سلامتی بتپه گلم . بعدش به آقای دکتر گفتم جنسیتش مشخص نیست گفت که نه هنوز کوچیکه ولی احتمال میدم دختر با...
8 بهمن 1392

شروع هفته سیزدهم

 سلام آلوی مامان خوبی قند عسلم الهی که خودم فدای تک تک سلولهات مامانی به سلامتی هفته ی دوازده رو هم تموم کردیم و وارد آخرین هفته ی سه ماهه اول شدیم هورااااااااااااااااااا . خدایا شکرت . مامانی یه لالایی حفظ کردم و برات میخونم امیدوارم دوست داشته باشی عزیزکم . مامانی دیروز کل خونمون رو جاروبرقی کشیدم و بعدش هم رفتم خونه مامان فاطمه آخه تولد زندایی سمیرا بود و دیگه بعدازظهر که شد یه کمردردی گرفتم که داشتم از ترس سکته میکردم و دیگه فقط دراز کشیدم و تا بابایی که اومد حالم خوب شد و مراسم شام و تولدون و عکس اندازون و کیک خورون و تازه شلم بازی و تموم شد و خسته اومدیم خونه و خواستم که بخوابم بدتر هم شد و دیگه انقدر آیت الکرسی خوندم و د...
7 بهمن 1392

شروع هفته دوازدهم

سلام لیموترش مامان شما الان 5 سانتی متر هستی و اندازه یه لیموترش و 15 گرم وزن داری . الهی مادر به قربونت. مامانی ببخشید این چند روز گذشته خیلی اذیتت کردم .عزیزجون و آقاجون از مکه اومدن و این چند روز حسابی سرمون گرم بود و قسمت خوبش سوغاتی ها بود که برای شما یه آویز طلا به شکل کعبه یه پتوی خیلی خوشگل یه اسباب بازی شتر که کلی هم سر اون خندیدیم دوتا بادی سفید خوشگل و کلی چیزای دیگه برای من و بابایی.دستشون درد نکنه ایشالله بازم برن و برامون سوغاتی بیارن. مامانی هفته ی گذشته پنجشنبه با تاخیر شیرینی اومدن شما رو دادیم به خانواده ی مامانی و همگی رفتیم رستوران سنتی شاخه طوبی و خوش گذروندیم و یه چیز دیگه هم اینکه شنبه 27 دی ما اولین عروسی رو ب...
1 بهمن 1392

شروع هفته یازدهم،ویزیت دکتر

سلام نی نی نازم مامانی امروز هفته دهم تموم شد و هفته یازدهم شروع . خداروشکر امروز ساعت 4 هم وقت داشتیم با دکتر مصدق و رفتیم خانم مهربونی بود . جواب آزمایشاتم رو دید و همه چی خوب بود و گفت یه چیزایی کمه برام نوشت که انجام بدم . سونو و آزمایش غربالگری هم نوشت و گفتن که هفته ی دیگه برم همونجا وقت بگیرم و انجام بدم و من هم گل روی شما رو ببینم .. بیصبرانه منتظرم . دکتر گفتن که برنج و نون رو کم میکنم . نمک رو حذف میکنم و قند رو هم کم . جگر و کالباس نمیخورم و روزی 9 لیوان آب و ... . فشارم رو گرفتن 9 روی نفهمیدم چند بود و وزنم 65800 . البته فکر میکنم اشتباه شده . ماما گفتن که با ترازوی خونه هر روزی که خواستم برم پیش دکتر خودمو وزن کنم و بهشون ...
24 دی 1392

آزمایش - تولد مامانی - هفته دهم

سلام گل مامان قربونت برم که الان اندازه ی زیتون هستی .. از شنبه میگم که رفتم آزمایشم رو دادم و وقت گرفتم برای دکتر که بیست و سوم دی ساعت 4 بعدازظهر دکتر مصدق . اولین باره که میریم پیشش احتمالا کارش خوبه که انقدر هم سرش شلوغه . خوب شد زود زنگ زدم یعنی حالا وقت داشتم . روزای زوج بعدازظهرها هستش و روزای فرد صبح ها . یکشنبه شب هم عزیزجون و آقاجون ( مامان و بابای بابا هادی ) هم رفتن مکه و راهیشون کردیم ماهم باهاشون ثبت نام کرده بودیم ولی به خاطر وجود شما و همینطور امتحانات باباهادی کنسل کردیم و اونها رفتن و ایشالله وقتی شما اومدی و بزرگ که شدی با هم میریم . ایشالله به سلامتی برگردن و سوغاتی های خوب خوب بیارن برامون و اما دیروز دوشنبه 16 د...
17 دی 1392

شروع هفته نهم

سلام جینگیل مامان عشقم آرامشم نفسم قربونت برم عزیزکم امروز 57 روزته مامانی و هفته نهم رو شروع کردیم . کی میشه بیام بنویسم هفته ی سی و نهم شروع شد ؟ خوبی اون تو ؟ جات خوبه ؟ راحتی ؟ عزیز دلم ایشالله همیشه سالم باشی عسلم من هم خوبم و گفته بودم که خیلی زود خسته میشم و همش دوست دارم استراحت کنم یه موقع هایی دلم یه کوچولو درد میگیره ولی خیلی زود خوب میشه .خوشحالم این ماه دومی هست که پری جان تشریف نمیارن . سرماخوردگیم خوب شد خداروشکر فقط این آلودگی هوا هم برطرف میشد عالی بود اون موقع میتونستیم بریم بیرون باهم بگردیم خرید کنیم لذت ببریم . خسته شدم از بس تو خونه موندم . دوست دارم زودتر بدونم دخملی یا پسمل تا بریم برات خرید کنیم وای وای سرویس خ...
10 دی 1392