خواب شیرین من
سلام گل دخترم مامانی ساعت 4 و نیم یا 5 و نیم صبح بود که از خواب بیدار شدم و داشتم خواب شما رو میدیدم دختر قشنگم توپول موپول مامان .. مامانی چقدر شیرین بودی باورم نمیشد که داشتم شما رو میدیدم و اول دستت رو بوسیدم و بعدش بغلت کردم و با دقت صورتت رو نگاه میکردم و موهات مشکی نبود و یکم روشن بود و پُر . لپی بودی داشتم نگاهت میکردم و با خودم میگفتم که به کی رفتی و بیدار شدم ولی خیلی خوب بود و دلم میخواست همون موقع بابایی رو بیدار کنم و براش تعریف کنم ولی دلم نیومد . تا دوباره خوابم ببره به خوابم فکر میکردم که خوب یادم بمونه که به بابایی بگم . مرسی مامانی که اومدی به خوابم . الان هم دارم چاقاله بادوم میخورم و مینویسم . چند وقته هوس فسنجون کردم ...