شروع هفته بیست و یکم

سلام آوای مامان .. موز کوچولوی من

مامانی به سلامتی هفته ی بیستم هم تموم شد و وارد هفته ی بیست و یک شدیم . این روزا حالم خیلی خوبه و احساس خوبی دارم و سرگرم دید و بازدید عید و همه هم درباره ی شما ازم سوال میکنن و شما رو دیگه همه به اسم آوا میشناسن و میگن من خوشگلتر شدم و همینطور میگن که معلوم نیست حامله ای .

خاله زهره که دختر عموی بابایی میشه نینیش 20 فروردین به دنیا میاد و اسمش یا آروشا خانم میشه یا آسمان .خاله الهام هم که عروس عموی بابایی میشه نینیش تیر به دنیا میاد و اسمش علی سان هست و بعدش هم که نینی خاله لیلا دختر خاله ی بابایی که اسمش حسین هست و بعدش شما به دنیا میای و بعد از شما دو تا نینی دیگه هم تو شهریور به دنیا میان . امسال همه ی فرشته ها با هم تصمیم گرفتن که زمینی بشن و خیلی جالب شده . ایشالله که به سلامتی زمینی بشین ..

جمعه روز اول عید که کرج بودیم و خونه ننه کرجی خوابیدیم و شب پانیا انقدر گریه میکرد و نق میزد که خیلی بد خوابیدیم و دم صبح بود که ایشالله خوابش برد و وای وای اون موقع بود که شما هم شروع کرده بودی به تکون تکون خوردن و منم تو خواب و بیداری کیــــــــــــــــــــــــف میکردم و هی میخواست خوابم ببره به زحمت خودمو بیدار نگه داشتم تا لذت ببرم از تکون خوردن شما و خیلی خیلی خیلی دوست داشتم و خداروشکر کردم و خوشحالللللللللللللل بودم عزیزم . از اون روز دیگه تکون خیلی واضحی حس نکردم و همچنان منتظرم . 

دیگه همه حواسشون به ما هست که اذیت نشیم از همه بیشتر بابا هادی مهربون .نمیدونم گفتم یا نه که شما سرت سمت چپم هست و پاهای کوچولوت سمت راستم ..

بابایی امروز رفته سرکار و فردا و پس فردا هم میره و دیگه تعطیل میشه تا 16 . هوا عالی شده و بابایی بیاد و بریم پارک قدم بزنیم . خیلی وقته که پارک نرفتیم و الان هم که همه جا سبز و درختا در حال باز شدن برگهاشون و عالییییییییی .. دیگه با وجود شما همه چی قشنگتر هم شده ..