آوای نازمآوای نازم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
آنا ی نازمآنا ی نازم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

هدیه ناب خدا

شروع ماه نهم

یه سلام گنــــــــــده به دخترم و دوستامون .. امروز 13 تیر 8 ماهمون تموم شد و وارد ماه نهم شدیم به سلامتی .. کلــــــــــــــــی حرف دارم ولی وقت ندارم .نوشتم برات یه روز سر وقت میام کپی میکنم .. عکسای سیسمونی هم آمادست سایزشم کوچیک کردم میام میذارم ..  
13 تير 1393

شروع هفته سی و یکم و ماه هشتم

سلام دخترکم آوای مامان مامانی خوبی عزیزکم ؟ مامانی عاشقته گلم مامانی به سلامتی هفته سی رو تموم کردیم و وارد هفته سی و یک شدیم و ایشالله به سلامتی فردا که 13 خرداد هست 7 ماهت تموم میشه و وارد ماه 8 میشیم و تقریبا 2 ماه دیگه تو بغل ما هستی فرشته ی من .. اصلا باورم نمیشه .. حالم خوبه خداروشکر فقط خیلی احساس سنگینی میکنم وای وای مخصوصا موقعی که میخوام از روی زمین بلند بشم انگار وزنم 100 کیلو شده .. شبها چند بار بیدار میشم از خواب هم برای دستشویی رفتن هم برای هر بار تکون خوردن بیشتر به پهلوی چپم میخوابم هم ودم راحتترم هم شما انگار آخه تا به پهلوی چپم میخوابم شروع میکنی به حرکت کردن .. دم صبح که برای دستشویی رفتن بیدار میشم دیگه تا یه ساع...
12 خرداد 1393

شروع هفته سی ام

سلام دختر ناز مامان مامانی الان از خونه مامان فاطمه اومدم اینجا و خیلی با عجله آخه امروز تولد پرنیا ی عمه هست و باید برم آماده بشم .. مامانی به سلامتی دیگه چیزی نمونده و وارد هفته سی ام شدیم و دیروز رفتم پیش دکتر و فشارم رو گرفت 10 رو 6 بود و ضربان قلبت  رو شنیدیم و مثل اینکه چرخیدی و سرت پایین بود و دکتر گفت که حالا چند بار میچرخی تا هفته های دیگه .. گفتم که برام سونو بنویسه تا ببینمت عزیزکم آخه دلم خیلی برات تنگ شده و دیروز و امروز خخخخخخخخخیلی تکون تکون میخوری و منم کیف میکنم گلم .. وزنم شده 76 کیلو که 10 کیلو اضافه کردم . دیگه دیگه اینکه خیلی خیلی دوست دارم .. مامان فاطمه و دایی جونا جمعه اومدن خونمون و وسایل هایی رو که خری...
5 خرداد 1393

شروع هفته بیست ونهم و خونه جدید

سلام به دختر شیطوووووون مامان .. مامانی بعد از روزای پر از کار بلاخره تونستم بیام و بنویسم .. الان از خونه مامان فاطمه دارم مینویسم و پرنیای عمه هم کنارم نشسته و توت فرنگی هم آورده با هم بخوریم و خواهر شیطونش پانیا خانم هم با مامانش رفته سرکار .. 18 ام پنجشنبه اسباب ها رو بردیم خونه جدید و فرداش مامان فاطمه و باباهادی و خودم جابه جا کردن وسایل ها رو شروع کردیم و تا شب بیشتر کارهای اصلی انجام شد ولی مامان فاطمه و باباهادی خخخخیلی خیلی خسته شدن و دستشون درد نکنه .. یکی دو روز بعدش هم مامان فاطمه اومد و کارای مونده رو تموم کرد و سه شنبه که روز پدر هم بود با باباجون و خاله و شوهرخالم رفتن مشهد و ما هم ریزه کارای مونده رو انجام دادیم .. ...
30 ارديبهشت 1393

اسباب کشی

سلام دختر گل مامان آوای زندگی من مامانی امروز روز آخری هست که تو این خونمون هستیم و ایشالله فردا بعدازظهر اسباب کشی میکنیم .. دیروز با بابایی رفتیم و پرده ها رو نصب کردیم و فقط مونده پرده ی اتاق شما که شنبه میگیریم و بعدش هم وسایل هات رو از خونه مامان فاطمه میاریم میچینیم و بعد یه روز هم مهمونامون رو دعوت میکنیم برای جشن سیسمونی .. الهی خودم فدات بشم مامانی .. ایشالله به سلامتی بیای  پیشمون .. فقط اونجا هنوز تلفنش وصل نشده و در نتیجه نمیتونیم اینترنتمون رو انتقال بدیم اونجا ولی هر موقع برم خونه مامان فاطمه میام به وبلاگت و دوستامون سر میزنم .. مامان فاطمه و باباجون هم سفر مشهدشون رو به خاطر اسباب کشی ما انداختن برای 24 ام که بتونن...
17 ارديبهشت 1393

99 روز-شروع هفته بیست و هفتم

سلام فرشته ی مامان دختر قشنگم حال من که خوبه خداروشکر در مورد پست قبلی که خیلی حالم بد بود میگم که فرداش دیگه حالم خوب شد و الان هم خیلی خوبم و شما هم مثل اینکه خوبی از حرکاتت میگم که الان که نشستم دارم مینویسم هی ضربه میزنی و منم کیف میکنم عزیزکم .. مامانی تقریبا 99 روز دیگه مونده تا به لحظه ی دیدارمون که بیصبرانه منتظریم و وارد ماه هفتم شدیم و سه ماه آخر و فردا هم هفته بیست و شش تموم میشه و وارد هفته بیست و هفتم میشیم .. خداروشکر که تا اینجا به سلامتی گذشته و از این به بعدش هم به خوبی و خوشی بگذره به امید خدا .. خوبیش این بوده که این چند وقته سرم گرم بوده و زود گذشته .. نمیدونم گفتم یا نه که با مامان فاطمه برای اتاقت پرده سفارش ...
14 ارديبهشت 1393
1