شروع هفته هجدهم
سلام جیگیلی مامان که الان اندازه ی پیاز هستی قربونت برم من ..
مامانی به سلامتی هفته 17 هم تموم شد و وارد هفته 18 شدیم و ایشالله بقیش هم به سلامتی بگذره و بیای بغلمون گلم
مامانی این روزا خیلی تند و تند گرسنه میشم و شکمو شدم و هوس بعضی غذاها رو میکنم . دم دمای صبح هم از گرسنگی ضعففففف میکنم ..
نمیدونم چرا همین که میام برات بنویسم همه چی از ذهنم میره .
فردا شب مامان فاطمه و دایی جونا میان خونمون که برای مامانی عیدی بیارن البته بابایی و شما هم که هنوز مطمین نیستیم دخمل ناز نازی هستی یا پسمل شیطون .. برای ما که هیج فرقی نمیکنه از خدا فقط میخوایم که سالم باشی نفسم .. خیلی حس فوقالعاده ایه که نفس من شدی و قلب کوچولوی نازت تو وجودم میتپه و یه زندگی در جریانه و قربون عظمت خدا برم .. دیشب که داشتم میخوابیدم یه چیزایی حس میکردم دقیقا همونجایی که دکتر سونو داشت شما رو میدید دقیقا زیر نافم و سمت راستم ولی مطمین نیستم که تکونای شما باشه ولی حسم میگه که هست .. این روزا بابایی کلاسای ترم جدیدش شروع شده و هفته ای 4 روز کلاس میره و تا بیاد خونه شده ساعت 7ونیم 8 خیلی خسته میشه عزیزم .
دیگه شبا حتما بیدار میشم برای دستشویی رفتن ..
دیگه شیمک مامانی رو آوردی جلو و طوری که یکی از مانتوهایی که قبلا برام آزاد بود و فکر میکردم الان خوب باشه که بپوشم کاملا جذبم شده البته از ناحیه شکم قربونت برم که میخوای خودنمایی کنی عزیز دلم .. عکست تو این هفته گلگلک مامان ..