شروع هفته سیزدهم
سلام آلوی مامان خوبی قند عسلم الهی که خودم فدای تک تک سلولهات
مامانی به سلامتی هفته ی دوازده رو هم تموم کردیم و وارد آخرین هفته ی سه ماهه اول شدیم هورااااااااااااااااااا . خدایا شکرت . مامانی یه لالایی حفظ کردم و برات میخونم امیدوارم دوست داشته باشی عزیزکم .
مامانی دیروز کل خونمون رو جاروبرقی کشیدم و بعدش هم رفتم خونه مامان فاطمه آخه تولد زندایی سمیرا بود و دیگه بعدازظهر که شد یه کمردردی گرفتم که داشتم از ترس سکته میکردم و دیگه فقط دراز کشیدم و تا بابایی که اومد حالم خوب شد و مراسم شام و تولدون و عکس اندازون و کیک خورون و تازه شلم بازی و تموم شد و خسته اومدیم خونه و خواستم که بخوابم بدتر هم شد و دیگه انقدر آیت الکرسی خوندم و دعا کردم که نفهمیدم کی خوابم برد.
صبح هم یعنی ظهر دیگه بیدار شدم خدارو شکر حالم خوبه و مشکلی نیست.فردا هم که وقت سونوی غربالگری داریم و زنگ زدم پرسیدم که باید مثانم پر باشه یا نه که گفتن نه لازم نیست و خیلی خوشحال شدم و ایشالله فردا روی ماهت رو میبینم فرشته ی نازم . خدا کنه بتونن جنسیتت رو حداقل یه حدسی بزنن . همچنان دنبال اسم دختر هستیم . اسم مرسانا رو به بابایی گفتم خوشش اومد مخصوصا معنیش که هدیه ی خداونده ولی ریشه اش رو درآوردیم که عبری بود و پشیمون شدیم .
مامانی این هم عکس شما تو این هفته ..