شروع هفته بیست وسوم
سلام دختر قشنگم فرشته ی زندگی من
مامانی هفته ی بیست و دوم رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم و تقریبا 15 هفته ی دیگه یاقی مونده و دیگه افتاده تو سرازیری . امروز زنگ زدم و برای یکشنبه ی هفته ی بعد که میشه 24 فروردین وقت گرفتم از دکتر مژگان محمدی . آخه دکتر محمدی هم بیمارستان بانک هست و هم صارم و ما هم که برای زایمان مجبوریم بریم بیمارستان بانک به خاطر بیمه این دکتر و پیدا کردم که فعلا تو صارم برم پیشش تا برای زایمان هم بریم بیمارستان بانک . همین خانم دکتر موقعی که بابایی تو فرودگاه امام بود کارتش و داده بوده به بابایی و بابایی هم اون موقع ها به من میگفت برو پیشش و تا الان که قسمت شده بریم . الان هم تو این گروه های بارداری که عضو شدم متوجه شدم که تو صارم هست .
فردا هم باید برم آزمایش بدم که تا یکشنبه جوابشو بگیرم. آزمایش قند بارداری هست و انشالله که مشکلی نیست و همینطور هم بقیشو بگذرونیم ..
دیروز رفته بودم خونه مامان فاطمه و بعدازظهر رفتیم بیرون و چند تا مغازه ملحفه دیدیم برای تشک و بالش دم دستی و خوشمون نیومد و اسباب بازی خریدیم برات چند تا تیکست که جاروبرقی و ماشین لباسشویی و چرخ خیاطی و اتو داره و صورتی هم هست ..
این روزا غذام خیلی طول میکشه تا هضم بشه و به همین خاطر شبا که میخوام بخوام خیلی حالم بده و خوابمم که میبره انقدر خوابای وحشتناک میبینم که بیدار میشم . برای هر بار غلط زدن هم بیدار میشم و با احتیاط بالشی که زیر پام میذارم رو میارم سمت دیگه و خودم هم خیلی آروم جابه جا میشم . باز برای دستشویی رفتن هم باید بیدار شد . فکر کنم همه ی اینا هست تا به شب بیداری های بعد از زایمان بشه عادت کرد .. این روزا خیلی سخت شده نگه داشتن دستشوییم و با یه عطسه و یا خنده ی از ته دل دیگه کار از کار گذشته . این ترشحات دوران بارداری که دیگه خستم کرده و همش در حال تعویض لباس زیرم
در مورد انتخاب اسم هم که با بابایی هی میگردیم و میسنجیم و آخرش بازم میرسیم به آوا .. ولی خخخخخخخخخخخیلی سخته دلم نمیخواد وقتی بزرگ شدی ازمون ناراحت باشی و اسمت رو دوست نداشته باشی ..