شروع هفته بیست و دوم
سلام دختر قشنگ مامان انار من
مامانی هفته ی بیست و یکم هم به سلامتی گذشت و داریم نزدیک میشیم کم کم به دیدار هم دیگه که لحظه شماری میکنم برای اون لحظه .
این روزا حالم خوبه خداروشکر طوری که شک میکنم به اینکه واقعا من باردارم و یه نینی خوشگل موشگل که دخمل هم هست تو دلم دارم ؟ دیشب 3 بار بیدار شدم برای دستشویی رفتن و شیمکم هم زده بیرون و مشخصه . نوک می می هام هم تیـــره شده و ترک خورده و باز شده و بزرگ هم که شده و سنگینی میکنه کاملا . تغییرات این هفته رو که میخوندم نوشته بود کم کم دیگه باید حلقه رو بذاری کنار برای اینکه تنگ میشه به دستتون و واقعا همینطوری هم شده ولی من که میندازم . دم صبح بیشتر تکون میخوری و خیلی حس فوقالعاده ایه و دلم قنج میره و یا آخر شب یه موقع هایی تو مهمونی که تکون میخوری دلم میخواد داد بزنم و به همه بگم از خوشحالیم ولی نمیشه . هر دفعه که تکون میخوری به بابایی میگم و بابایی هم که بروز نمیده ولی من از برق چشماش حس میکنم ذوق کردنش رو . یه بار که داشتم از ماشین پیاده میشدم و نزدیک بود بیوفتم و از ترس هم کم بود سکته کنم شما بعدش یه تکون واضح خوردی و من دیگه واقعا داشتم سکته میکردم و به بابایی میگفتم که بیچاره دخترم ترسید که اینجوری تکون خورد وسط روز .
مسافرتمون رو کنسل کردیم که من راحت باشم و یه موقع اذیت نشم تو راه ولی به جاش انقدر مهمون اومده خونمون که دیگه واقعا خسته شدم و پشیمون از خونه موندن و هم مهمونی رفتن که تمومی هم نداره و هنوز چند جا مونده و خیلی ها هم هنوز نیومدن خونمون . هوا چقدررررررررر خوبه . امروز چه بارونی میومد کیف میکردم بیرون و نگاه میکردم .
دیروز شکم بند بارداری خریدم ببندم تا شکمم که بزرگ شده و داره بزرگتر هم میشه به کمرم فشار نیاره و شما هم جات سفت باشه موقعی که من راه میرم و کار میکنم .
همچنان درگیر انتخاب اسمت هستیم و پیگیر و امیدوارم نتیجش خوب باشه فقط ..
اسمهایی که دیروز انتخاب کردیم : روشنک - ماهک - مهربان - باران - نازلی
دو روز دیگه 5 ماهمون تموم میشه .. خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ...