آوای نازمآوای نازم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آنا ی نازمآنا ی نازم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

هدیه ناب خدا

خبرای خوب ..

1392/7/8 22:37
نویسنده : مامان نرگس
249 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان شاید هم عشقولی های مامان چشمک آره عزیزای دلم شاید یه دفعه دوتایی بیایید و ما رو از این همه تنهایی در بیارید حالا براتون میگم .........

قربونت برم چقدر دلم برای نوشتن وبلاگت تنگ شده بود ولی همه اتفاقهای این مدت رو تو سررسیدم مثل همیشه جز به جز نوشتم .

تا اونجایی گفتم که میخواستم وقت بگیرم برای دکتر اشتری تو بیمارستان صارم .اولین جلسه رو 22 خرداد رفتم با همه ی مدارک پزشکیم وقتی عکس رنگی رو دید گفت که کار سخت رو که انجام دادی . یه آزمایش کامللل برام نوشت و یه آزمایش هم برای بابایی خلاصه اگه بخوام همرو بگم که خیلی طولانی میشه . جواب آرمایشاتمون خوب بود و این امید رو داد که چون جوون هم هستم به امید خدا نتیجه میگیریم و برای اینکه زودتر نتیجه بگیریم گفتن که iui انجام بدیم و دارو مصرف کردم یه ماه تا رحمم آمادگی پیدا کنه و بعدش برای انجام iui آمپول زدم و کلی هم این وسطا سونو انجام میدادم تا وضعیتم رو بدونن . در نهایت 30 شهریور iui انجام دادم و سونو 2 روز بعدش انجام دادم تخمکم البته 2تا تخمک آزاد شده بود و حالا باید منتظر بمونم 15 مهر برم آزمایش بدم ببینم باردار هستم یا نه . از اونجایی که 2 تا تخمک آزاد شده بود دکتر گفت شاید 2 قلو هم بشه وقتی که اینو گفت دیگه گل از گلم شکفت و اون لحظه خوشحالترین آدم روی زمین بودم . خدا رو شکر کردم و همچنان به دعا کردن مشغولم تا خدا رحمتش شامل حال ما بشه انشالله .

ولی هرچی از این بیمارستان و پرسنلش بگم کم گفتم واقعا عالی و این دوستم که به من معرفی کرد اینجا رو دعاش میکنم و گفتم که نتیجه بگیرم انشالله شیرینی داره پیش من .

ولی دلم نمیخواد خیلی امیدوار باشم که اگه یه موقع خدا نخواست و نشد خیلی ناراحت بشم میدونم که نمیشه ولی خوب زیاد اذیت نشم واگه هم که شد که دیگه آرزومون هست .

بابایی که برای شروع ترم جدید داشت کتابا و جزوه هاش رو مرتب میکرد جزوه ی تنظیم خانوادش که دراومد گفتم از روی اون فرمول حساب کن ببین اگه حامله باشم تاریخ زایمان کی میشه و کلی هم خندیدم و شد 23 خرداد 93 . با اینکه اصلا دوست نداشتم خردادی بشین ولی راضی هستیم به رضای خدا .از اون روز یعنی دوشنبه ی هفته قبل درست یه هفته قبل که رفتم پیش دکترم سونو کرد و گفت که تخمک آزاد شده و خود دکتر هم خوشحال شد خیلی انقدر فکر و خیال کردم که نگو . روز اول مهر بود و ب این هم فکر کردم که اگه یه دختر و یه پسر باشین من به کدومتون برسم کدومتون رو ببرم مدرسه آیا بابایی میتونه یکیتون رو برسونه کارش دیر نمیشه . خلاصه که کلی مشغول شدم با فکر کردن به شما و البته که چقدر لذت داره . از اون روز کلییییی استراحت کردم تا شما قدم رنجه کنید و تشریف بیارید به امید خدا .تو مجله میخوندم که نوشته بود روز 21 لانه گزینی میکنه . حالا از دیروز دیگه استراحتم کم شده یعنی با خودم فکر یکردم که اگه جاتون ثابت شده باشه دیگه زیاد جای ناراحتی نیست که حتما باید استراحت کنم ولی خوب رعایت میکنم . ایشالله این یک هفته هم به سلامتی زود بگذره و مشخص بشه که بلاخره لایق داشتنتون شدیم یا نه. چند وقتیه که فقط ذکر میگم ذکر استغفرالله ربی واتوب الیه که برای بچه دار شدن هست .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)