آوای 2 ماه و 16 روزه ی من
سلام
خیلی از دست خودم ناراحت و عصبانی ام که نتونستم این مدت برات بنویسم ولی تا دلت بخواد فیلم و عکس ازت گرفتم .
تو یه پست جدا فقظ باید خاطره زایمانم رو بنویسم که فقط تو یه کلمه میتونم توصیفش کنم اونم درده . انقدرررررررر که من درد کشیدم میدونم که الان میگید مگه طبیعی زایمان کردی باید بگم که خیر سزارین بودم ولی شانس من اینطور بود دیگه . برخلاف دوران بارداریم که بسیار بسیار راحت بود . فقط خداروشکر که دخترم صحیح و سالم تو بغلمه همین . دیگه بقیش بمونه تو همون پست بگم ..
از خوشحالی هادی هر چقدر بگم کم گفتم .. فقط خدارو شکرررررررررررر میکنم.
الان دیگه من خوشبخت ترین آدم دنیام و غیر از سلامتی خانوادم هیچ چی نمیخوام ..
الان که دارم مینویسم ساعت 10 و 45 دقیقه شبه و خونه مامان فلطمه هستیم و آوا گلی هم روی پام هست و به مامانش زبون درازی میکنه میخنده ..
این روزا دیگه وقت سر خاروندن هم ندارم . خداروشکر دیگه شب و روزش مشخص شده و من هم میتونم بخوابم اوایل که از بیخوابی و خستگی عصبی شده بودم . خوابم در شبانه روز 4 ساعت بود تقریبا . فقط خوشحالی هادی و بودن دخترم بود که آرومم میکرد .
7مهر هم آوا رو بردیم آتلیه آسمان تو سعادت آباد و خیلی راضی بودم البته هنوز عکسا رو نگرفتیم ولی میدونم که خیلی خوب میشن . کلا همه چی رو نظم بود و اینو خیلی دوست داشتم . لیلا حاتمی هم با بچه هاش اونجا عکس گرفته بود و وقتی دیدم ذوق مرگ شدم چون من عاشقشم .. فقط آوا همکاری نمیکرد یعنی نمیخواست بخوابه و کلا بیدار بود و به همین دلیل هم یه روز دیگه هم بهمون وقت دادن که بریم اینبار هم نخوابید و نتونستیم مدلهای بیشتری عکس بگیریم . آماده شدن حتما میذارم ..
واکسن دوماهگیت رو هم با بابایی رفتیم زدیم و از قبل قطره استامینوفن داده بودم و زیاد اذیت نشدی خداروشکر ..
این عکس برای 4 روزه پیشه .. قربون دختر خوش خندم برم من ..